سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرگ وجود ندارد، و هیچ شدن نهایت کمال

گزیده ای از نوشته من از چرا هستم 

مرگ وجود ندارد، و هیچ شدن نهایت کمال 

هیچ مرگی نیست،
 انجا که در تسلسل خالق هیچ درکی نشد
و انجا که در تسلسل هستی هیچ خالقی پیدا نیست 
درک در نهایت به وجود هستی از عدم گره خورد
بشر هنوز در گیرو دار نظریه مهبانگ گرفتار و در نظریه مرگ و جهان بعدی  نقاد اما در عزاداری مردگانش گرفتارو عاجز
من می گویم هیچ مرگی وجود ندارد شاید می گویند دروغ است 
میدانید من مطمعنم هیچ ستاره و کهکشان و .. در ان دورها که هست وجود ندارد و کسی باورش نیست

 (اما اگرهمه انها منفجر شوند و نابود ما همچنان خواهیم دید که هستند در گذر زمان درک خواهد شد  نبودن ستاره ها که بعضی حقیقتها این چنین هستند)

بعد از مرگ وجود من خِرَد خواهد بود یادم نیست اما گمانم قبلا درخت یا علفی بودم در مکعبی از هوش بسته 
اگر بشر را در ان هوشم گمان میکردم و اگرحس میکردم جایش باشم چقدر ترسناک و مضطرب میشدم  از درک نکردن انسان،اگاهی اش،سرعتش،هدفش، و هزاران هستی در انسان که درهوش من قابل درک نبود 
و امروز همچنان همانم وقتی در بودن خِرَد باشم مثلا چگونه تمام انفعالات جهان را ریز به ریز در ان واحد درک و تحلیل خواهم کرد، در حالی که عاجز از درک خیال وجود انسان از نظر خودش باشم( اگاهی بُعدبه بعد بالا میرود همانگونه که ازدرک بعد بعدی عاجز هست از درک بعد قبلی نم به‌گونه ای عاجز و این خودبحثی مفصل دارد)
یعنی وقتی در بعد خرد باشم نمی توانم وجود ادمی را مثل خودش بفهمم 
و ترس بیشترم از این است انجا که هستم بُعد بالاتر چیست و انجا من دنبال چه هستم و کجا خواهم رفت مرگ من یا همان گذر از انجا چگونه میشودو....
و ما کجا می رویم !؟
اما فکر می کنم تا وجود اخرین بشر مثل ما خِرَد در بعد خود هست 
وقتی اخرین انسان تغییر کرد و انسان باستان تمام شود( وقتی که تراشه ها و هوش مصنوعی به مغز وصل شود و کم کم رباتها مستقل در اگاهی شوند پایان انسان باستان میشود ) و ان روز تکامل خرد کامل خواهد شد وچیزی مثل تولد خِرَد، پس از ان نقطه تمام بشررا در گذرجهان درک خواهیم کرد همه ما از اولین تا اخرین یکی بودیم وقتی درک خواهیم کرد من  فلان شاهم و فلان محکوم هستم که اعدام شدم  من همان مادرم و همان پدر و همان نوزاد که دنیا امد ومن در ان واحد تمام انسانها هستم که تاروپود قالی را گره میزدند تا قالی گذشته وجود و سرانجام رسد و من متولد شوم و امروز خِرَد هستم انجا بعد زمان و مکان یا فضا متحول میشود انجا درک وجود وسخن نیست 
از این نقطه خرد رو به تکامل و گذر به مرحله بعد خواهد بود 
نمی دانم اخرین مرحله کجاست اما مطمعنم هست و بسیار بسیار از درک ما دور  انجا مرحله ای خواهد بود که هیچ چیزی نمیشود در قیاسش یا وصف ان گفت ضعیفترین مثال شاید یک سنگ را با خدا باشد انجا اگر خدا باشد ما وقتی بُعد خِرد که میلیاردها بار بیشتر از الان وعین اگاهی هستیم درقیاس از سنگ هم پایینتریم انجا نه خالقی میتواند درک شود و نه مخلوقی انجا نه خیالی می تواند باشد نه دلیل خیالی انجا نه جهانی می تواند باشد نه درک وجودش 
نه علتی می تواند باشد نه معلولی  نه صدایی نه گوشی نه نیازی نه کمالی 
به یقین انجا جا نیست ،بالا و پاییین و شش جهت نیست، عنصر وجودی و فلسفه اش نیست، انجا دقیقا همان هیچی مطلق هست که میلیاردها بار از کمال هم والاتر و مطلقا درکی نمی توانیم در ان و...
و انسان هیچ وقت نمی تواند عدم را بفهمد 
عدم نیازی به خالق نیازی به بودن نیازی به دلیل نیازی به زمان و مکان یا دور و نزدیک ، گذشته و ایند ندارد
و انسان چون ماده است نمی تواند درک غیر ماده یا خارج از اثرات ان (مثل فکرو خیال در حالی که وجود ندارد ولی تماما به وجود و ماده اشاره دارد) داشته باشد

نویسنده روح اله سلیمی