این جادهها بهسمت جدایی مسافرند
از روزگار، یک دل خرسندم آرزوست
از عشق، برق دیدن لبخندم آرزوست
این جادهها بهسمت جدایی مسافرند
در کوچههای خاطره پیوندم آرزوست
آیینه از قیافهام اندوهگین شده
غم را رفو کنید شکرخندم آرزوست
ای لحظهها طراوت دیروز من کجاست؟
روح لطیف آینهمانندم آرزوست
اینجا نفس گرفته و حالم گرفتهتر
شهر خجند و رود خوشایندم آرزوست
افتاده قندِ خونِ خیابانِ خاطرات
قدری قدم میان سمرقندم آرزوست
لب بعد از این به حرمت غم وا نمیکنم
دیگر به جای شعر ، دهانبندم آرزوست
فردوس اعظم